جابلیق
لغتنامه دهخدا
جابلیق . [ ب ِ ] (اِ) کسی که تعبیر خواب کند. معبر :
یکشبی در خواب دیدم آن پری
کرده تعبیرش مرا یک جابلیق
بعد از این بسیار درد و حسرتش
میشوی با ذوق وصل او رفیق .
ظاهراً محرف جاثلیق است و بدین معنی جز شعوری کسی آن را نقل نکرده است .
یکشبی در خواب دیدم آن پری
کرده تعبیرش مرا یک جابلیق
بعد از این بسیار درد و حسرتش
میشوی با ذوق وصل او رفیق .
ابوالمعانی (از شعوری ).
ظاهراً محرف جاثلیق است و بدین معنی جز شعوری کسی آن را نقل نکرده است .