ترجمه مقاله

جاسوسی

لغت‌نامه دهخدا

جاسوسی . (حامص ) خبرپرسی . عمل آنکه جاسوس است : سلیمان چون بپادشاهی نشست اول چیزی که بنهاد در طلب کردن مملکت آن که مرغان را به جاسوسی معین گردانید. (قصص الانبیاء ص 161). اتفاقاً بتهمت جاسوسی گرفتار آمد. (گلستان ).
- امثال :
جاسوسی جاپیچی است ؛ جاسوسی قوادی باشد. (امثال و حکم دهخدا).
ترجمه مقاله