ترجمه مقاله

جامه دار

لغت‌نامه دهخدا

جامه دار. [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) مأمور نگاهداری جامه . معرب است . و مخفف آن جمدار است . (دزی ج 1 ص 212).مردی که در حمام نگاهبان جامه ٔ بحمام آمدگان است . آنکه جامه های مردم را در حمام نگاه دارد. مستحفظ جامه های استحمام کنندگان . آنکه حافظ جامه های مردمی است که بحمام رفته اند. نگاهدارنده ٔ جامه های بگرمابه شدگان درحمام . جامه دار حمام . خادم که نگاهبانی جامه های مشتریان در حمام کند. ثیابی . ثواب . پیشخدمت :
همان گوی سیمین و زرین هزار
بر آتش همی تافتی جامه دار.
- امثال :
یک حمام خراب چند جامه دار می خواهد؟ || منصبی دولتی بوده است . کسی که جامه خانه ٔ پادشاهی را بعهده داشته است . آنکه انبار البسه ٔشاهی بدو تحویل می شده است : پس بمشاورت التونتاش و سپاه سالار غازی یارق تغمش جامه دار نامزد شد. (تاریخ بیهقی ).
سرایدار شد و جامه دار و مشرف خرج
وکیل خرج شد و کدخدا و خوانسالار.

مختاری .


هر که شد مرشاه را او جامه دار
هست خسران بهر شاهش اتجار.

مولوی .


بفرمود تا جامه داران بناز
قزاگند مهمان گشادند باز.

میرخسرو (از آنندراج ).


|| بگروهی از ممالیک محافظ سلطان مصر اطلاق میشده و در هندوستان و بلوچستان و مسقط منصب نظامی مهمی است . (دائرةالمعارف اسلام از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
ترجمه مقاله