جان افشانی
لغتنامه دهخدا
جان افشانی . [ اَ ] (حامص مرکب ) عمل جان افشاندن . جان دادن :
سعدیا هرکه ندارد سر جان افشانی
مرد آن نیست که در حلقه ٔ عشاق آید.
همچو گل بر چمن از باد میفشان دامن
زانکه در پای تو دارم سر جان افشانی .
رجوع به جان افشاندن شود.
سعدیا هرکه ندارد سر جان افشانی
مرد آن نیست که در حلقه ٔ عشاق آید.
سعدی .
همچو گل بر چمن از باد میفشان دامن
زانکه در پای تو دارم سر جان افشانی .
حافظ.
رجوع به جان افشاندن شود.