جان خون گشتنلغتنامه دهخداجان خون گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) خون شدن دل . بی قرار شدن : گفت پیغمبر چه خواهی ای ستون گفت جانم از فراقت گشت خون .مولوی .