جان پاش
لغتنامه دهخدا
جان پاش . [ جام ْ ] (نف مرکب ) جان پاشنده . تلف کننده ٔ جان . جان نثار کننده :
سالها شد تا دل جانپاش ازرق پوش من
معتکف وار اندر آن زلف سیه دارد وطن .
سالها شد تا دل جانپاش ازرق پوش من
معتکف وار اندر آن زلف سیه دارد وطن .
خاقانی .