جاه و جلال
لغتنامه دهخدا
جاه و جلال . [ هَُ ج َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شکوه . دم و دستگاه . ابهت :
با چنین جاه و جلال از پیشگاه سلطنت
آگهی و خدمت دلهای آگه میکنی .
ترک ما سوی کس نمینگرد
آه از این کبریا و جاه و جلال .
با چنین جاه و جلال از پیشگاه سلطنت
آگهی و خدمت دلهای آگه میکنی .
حافظ.
ترک ما سوی کس نمینگرد
آه از این کبریا و جاه و جلال .
حافظ.