جای داشتن
لغتنامه دهخدا
جای داشتن . [ ت َ] (مص مرکب ) شایسته بودن . سزاوار بودن :
دم شمشیر تو اعجاز مسیحا دارد
خضر گر کشته ٔ تیغ تو شود جا دارد.
|| ظرفیت داشتن . وسعت داشتن . گنجایش داشتن .
دم شمشیر تو اعجاز مسیحا دارد
خضر گر کشته ٔ تیغ تو شود جا دارد.
(ارمغان آصفی ).
|| ظرفیت داشتن . وسعت داشتن . گنجایش داشتن .