ترجمه مقاله

جبال

لغت‌نامه دهخدا

جبال . [ ج ِ ] (اِخ ) این کلمه بر سرزمین طبرستان اطلاق میشده است ، چنانکه ملوک آن سرزمین را ملوک جبال میگفته اند. رجوع به جبال شود.
- ملوک جبال ؛ ملوک جبال همان ملوک باوند هستند که بر طبرستان حکومت میکردند. مؤلف حبیب السیر آرد: ذکر کمیت زمان سلطنت ملوک باوند که ایشان را ملوک الجبال گویند، سیدظهیر در تاریخ طبرستان در سخن را بدین سان در سلک بیان کشیده که ملوک مازندران سه طبقه بوده اند و از سنه ٔ خمس و اربعین (45 هَ .ق .) تا سنه ٔ خمسین و سبعمأه (750 هَ .ق .) در آن مملکت سلطنت نموده اند لیکن در اثناء سنوات مذکوره احیاناً سادات و نقباء و گماشتگان ملوک و خلفا و حکام و امرا در آن ولایت لواء استیلا می افراختند و آن طایفه را چندگاهی از نعمت حکومت محروم میساختند اما طبقه ٔ اول چهارده نفر بودند وابتداء دولت ایشان در سنه ٔ خمس و اربعین (45 هَ .ق .) بود و انتهاء حکومت آن حکام عالیشأن در سنه ٔ سبعو تسعین و ثلاث مأه (397) روی نمود پس زمان اقبال آن طبقه سیصد و پنجاه و دو سال بوده باشد و اول این پادشاهان باوبن شاپوربن کیوس بن قبادبن فیروز است و آخر ایشان شهریاربن دارا. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 صص 416 - 417).
- || ملوک الجبال ؛ لقبی است که عموماً بر ملوک غور اطلاق کنند، چه غور ولایتی کوهستانی است . (از تعلیقات قزوینی برچهار مقاله ) جمال الدین محمدبن نصیر رحمه اﷲ... از اقران و اکفا قصب سبق ربوده و گوی تقدم را بحال جای کمال رسانیده سالهای دو دولت ملوک جبال قوی حال بود و از اقبال سلطان سعید باعیشی حمید روزگار گذاشت . (از لباب الالباب عوفی چ لیدن ص 117).
ترجمه مقاله