جبجب
لغتنامه دهخدا
جبجب . [ ج ُ ج ُ ] (اِخ ) آبی است نزدیک مدینه . (منتهی الارب ). آب معروفی است در نواحی یمامه . (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ):
فانی له سلمی اذا حل و انتوی
بحلوان و احتلت بمزج و جیجب .
یا دار سلمی بدیار یثرب
بجبجب و عن یمین جبجب .
فانی له سلمی اذا حل و انتوی
بحلوان و احتلت بمزج و جیجب .
الاحوص (از معجم البلدان ).
یا دار سلمی بدیار یثرب
بجبجب و عن یمین جبجب .
الراجز (از معجم البلدان ).