ترجمه مقاله

جبل

لغت‌نامه دهخدا

جبل .[ ج َ ب َ ] (ع اِ) کوه ، کوچک باشد یا کلان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کوه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (ناظم الاطباء). آنچه از زمین بلند شود و بزرگ و طویل باشد. (تاج العروس ) (از قطر المحیط). و هر گاه منفرد و جداگانه باشد آن را اکمه و قنه گویند.(از تاج العروس ) (منتهی الارب ). ج ، اَجْبال ، اَجْبُل ، جِبال . (تاج العروس ) (قطرالمحیط) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) : فلما تجلی ربه للجبل جعله دَکّاً و خرّ موسی صعقاً. (قرآن 143/7). قال سآوی الی جبل یعصمنی من الماء. (قرآن 43/11). کان رأی الامام القادر باللّه رضی اﷲ عنه و قدس روحه نجماً ثاقباً و حلمه جبلاً راسیاً. (تاریخ بیهقی ص 300).
باد ندارد خطر به پیش جبل
ایشان بادند و تومثل جبلی .

ناصرخسرو.


به بغداد رفتی بده نیم سود
بریدی بسی بر و بحر و جبل .

ناصرخسرو.


آنچه نتوان نمود در بن چاه
بر سر قله ٔجبل منهید.

خاقانی .


تا در شعب جبل پنهان شدند. (گلستان سعدی ).
سبکباری گزین تا سهل تانی از جبل پری
که گربه از شتر بهتر تواند رفت بر پلوان .

امیرخسرو.


|| زمین درشت و سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مهتر قوم و دانشمند آنها. (از تاج العروس ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : فلان ٌ جبل قومه . (اقرب الموارد). || (ص ) مرد بخیل . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رَجل جَبل ؛ یعنی مردی ممسک و بخیل . (از اقرب الموارد).
- اِبْنَةُالجبل ؛ مار. (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).
- || بلا. داهیه . (منتهی الارب ) (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد).
- || مرگ . (از قطر المحیط).
- || کمانی از درخت نبع. (از قطر المحیط) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
- اکلیل الجبل ؛ گیاهی است که با آن مداوا کنند. (از قطر المحیط).
- دویک الجبل ؛ گیاهی است که آن را بخور مریم گویند و بیونانی «عرطنیثا» نامند.(از قطر المحیط).
ترجمه مقاله