ترجمه مقاله

جبن

لغت‌نامه دهخدا

جبن . [ ج ُ ب ُن ن ] (ع اِ) جُبُن . جُبْن .پنیر. (منتهی الارب ) (از قطر المحیط). حکیم مؤمن آرد: بتشدید نون ، به فارسی پنیر مینامند. تازه ٔ او در دوم سرد و تر و مقوی معده و روده و مقوی گرده و ملین طبع و مولد خلط صالح و خون و دیرهضم و بعد از هضم سریعالسلوک در اعضا و با مغز گردکان و صعتر بغایت مسمّن بدن و باعث نرمی جلد و برشته ٔ او بعد از طبخ و فشردن حابس اسهال و ضمادش مانع ورم جراحات و مضر مبرودین و رافع اشتهای طعام و غیرمهضوم او باعث قولنج و سده و ظلمت بصر و مصلحش عسل و نعناع و صعتر است . و پنیر نمکسود کهنه در دوم گرم و خشک و قاطع بلغم و مقوی اشتها و امعا و مجفف رطوبات و ضماد او با عسل جهت انفجار دمل و رفع داخس و با نوشادر جهت کلف نافع و مولد اخلاط مراری و معطش و مولد حکّه و جرب و مضر محرورین و صاحبان سده ٔ احشا و بسیار کهنه و متعفن او اقرب به سمیت و مصلحش مغز گردکان و در محرورین ، میوه ها وترشیها است . و غیر چکیده ٔ پنیر که آن را دلمه گویندو در نهایت ترطیب و منوّم و جهت تب دق و سل و التهاب معده و رفع یبوست جلد و طبع و وسواس و امراض صفراوی و التهاب خون نافع است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 106 و ترجمه ٔ صیدنه شود.
ترجمه مقاله