ترجمه مقاله

جحدر یمنی

لغت‌نامه دهخدا

جحدر یمنی . [ ج َ دَ رِ ی َ م َ ] (اِخ ) مردی است از طائفه ٔ بنوجُشم بن بکر که در جاده های یمن راهزنی میکرد. این خبر به حجاج رسید و اوبحاکم خود دستور اکید داد که جحدر را دستگیر کند و حاکم یمن کوشید تا او را دستگیر کرد و بنزد حجاج فرستاده ، حجاج گفت چه چیز ترا به این کار واداشت ؟ و آنگاه او را زندانی کرد. وی در حبس ابیات زیر را در جدایی از سرزمین خود سرود:
لقد صدع الفؤاد و قد شجانی
بکاء حمامتین تجاوبان
تجاوبنا بصوت اعجمی
علی غصنین من غرب و بان
فاسبلت الدموع بلا احتشام
و لم اک باللئیم و لا الجبان
فقلت لصاحبی ّ: دعا ملامی
و کفا اللوم عنی و اعذرانی
اء لیس اﷲ یعلم ان قلبی
یحبک ایها البرق الیمانی ؟
و اهوی اَن اعید الیک طرفی
علی عُدَواء من شغلی و شانی
اء لیس اﷲیجمع ام عمرو
و ایانا، فذاک بنا تدان ؟
بلی ! و تری الهلال کما اراه
و یعلوها النهار کما علانی
فما بین التفرق غیر سبع
بقین من المحرم ، او ثمان
اَ لم ترنی غذیت اَخا حروب
اذا لم اَجن کنت مجن ّ جان ؟
اَیا اخوی ّ من جشم بن بکر،
اَقلا اللوم ان لاتنفعانی
اذا جاوزتماسعفات حجر
و اودیة الیمامة، فانعیانی
لفتیان ، اذا سمعوا بقتلی
بکی شبانهم و بکی الغوانی
و قولا: حجدر امسی رهینا
یحاذر وقع مصقول یمانی
ستبکی کل غانیة علیه
و کل مخضب رخص البنان
وکل فتی له ادب و حلم
معدی کریم ، غیر وان .
این اشعار به حجاج رسید او را احضار کرد و گفت : دوست داری با شمشیر گردنت را بزنم یا به حیوانات درنده بسپارمت ؟ جحدر گفت : شمشیری به من ده و نزد درندگانم بینداز. حجاج شمشیری به او داد و او را نزد حیوان درنده ٔ خونخوار گرسنه ای انداخت . آن حیوان به او حمله کرد و جحدر با شمشیر آنچنان بسر او زد که پیشانیش ازهم بشکافت . حجاج او را بنواخت و خلعت بخشید و مستمری برایش تعیین کرد و او را از یاران خویش ساخت . (از معجم البلدان ذیل حجر). و رجوع به الموشح و عقدالفرید ج 6 ص 251 و جحدر عکلی شود.
ترجمه مقاله