ترجمه مقاله

جحف

لغت‌نامه دهخدا

جحف . [ ج َ ] (ع مص ) پوست بردن چیزی را. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ). || کاویدن . (از منتهی الارب ). || فراهم آوردن . || لگد زدن کسی را چنانکه بیفتد. || مائل شدن بچیزی . || بیرون کردن برای کسی طعام را. || گرد آوردن طعام را برای خود. || ربودن گوی را. (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ). || برگرفتن دلو آب را. || بازی کردن به گوی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || تحمیل کردن کار از طرف شخصی که خود لیاقت انجام دادن آن را ندارد بر دیگری و در این صورت بهتر آن است که به با متعدی شود. (از دزی ): جحف بعبده ؛ کلفه ما لایطاق . (از اقرب الموارد). || با شمشیر زدن . || خوردن ترید. (از ذیل اقرب الموارد). || در اصطلاح عروض آن است که فاعلاتن را خبن کنند تا فعلاتن بماند آنگه فعلا از آن بیندازند، تن بماند، فع بجای آن بنهند. (از المعجم فی معاییر اشعار العجم ).
ترجمه مقاله