ترجمه مقاله

جحل

لغت‌نامه دهخدا

جحل . [ ج َ ] (ع اِ) آفتاب پرست و آن را حرباء نیزگویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حرباء. (اقرب الموارد). جنسی است از کرباسک که روزگرد گویند او را. (لغت خطی ). || سوسمار کلان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ذیل اقرب الموارد). سوسمار کلان بزرگ . (ذیل اقرب الموارد). || مهتر زنبوران عسل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یعسوب العظیم . (اقرب الموارد). || سرگین گردان .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جُعَل . (اقرب الموارد). ج ، جُحول ، جُحلان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مشک بزرگ . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ). خیک یا پوستی که موی آن را کنده باشند. (ذیل اقرب الموارد). السقاء العظیم . (اقرب الموارد). الزق . (ذیل اقرب الموارد). ج ، جِحال . (اقرب الموارد). || بزرگ پهلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ذیل اقرب الموارد). || مهتر. (مهذب الاسماء). || شتران ریزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بچه ٔ سوسمار. (ذیل اقرب الموارد) (لغت خطی ). || (مص ) برزمین زدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بیفکندن . (تاج المصادر بیهقی ). || (ص ) رجل جحل ؛ مردی که صورت خشن و پیشانی گشاده داشته باشد. مرد زشت ترش روی . (از ذیل اقرب الموارد).
ترجمه مقاله