ترجمه مقاله

جحیش

لغت‌نامه دهخدا

جحیش . [ ج ُ ح َ ] (ع اِ مصغر) کره خر کوچک . (ناظم الاطباء). مصغر جَحْش . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از قطر المحیط). و رجوع به جحش شود.
- امثال :
عش یا جُحیش ینبت الحشیش . (ازمنتهی الارب ) (ناظم الاطباء)؛ یعنی کره خر کوچک خوش باش که سبزه میروید. چنانکه در فارسی گویند:
بزک ممیربهار می آد
کنبزه و خیار می آد.
[ می آد، مخفف می آید است ] . و معنی مثل آنکه : وفای این وعده بسیار دور است و کار احتیاج به عجله و شتاب دارد. (از امثال و حکم ).
|| هو جحیش وحده ؛ او خودرأی و کم آمیز با مردم است و با کسی کنکاش نمیکند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
ترجمه مقاله