ترجمه مقاله

جخر

لغت‌نامه دهخدا

جخر. [ ج َ خ َ ] (ع مص ) بوی بد گرفتن گوشت و دهن . (منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء). بوی بد گرفتن گوشت . (از ذیل اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || فراخ شدن درون چاه . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || خالی شدن شکم . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || بوی بد از قبل زن خارج شدن . (از قطر المحیط) (از ذیل اقرب الموارد). بوی بد قُبُل زن . (منتهی الارب ). بوی بد و مکروه قبل زن . (ناظم الاطباء). || دمیده شدن شکم گوسپند از خوردن آب بر خلو شکم . (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (از قطرالمحیط). آماسیده شدن شکم گوسپند از خوردن آب در شکم خالی . (از ناظم الاطباء). || فرورفتن چشمهای گوسپندان از نخوردن . (ناظم الاطباء). || پر شدن [ امتلاء ] شکم اسب و از دست دادن نشاط و شکسته شدن آن بسبب آن . (از ذیل اقرب الموارد). جخر الفرس ؛ امتلأ بطنه فذهب نشاطه و انکسر. (ذیل اقرب الموارد). || ناله کردن اسب از گرسنگی و شکستگی آن . (لسان از ذیل اقرب الموارد): جخر الفرس ؛ جزع من الجوع و انکسر علیه . (لسان از ذیل اقرب الموارد).
ترجمه مقاله