ترجمه مقاله

جداء

لغت‌نامه دهخدا

جداء. [ ج َدْ دا ] (ع ص ، اِ) زن خردپستان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). آن زن که پستان وی خرد بود. (مهذب الاسماء). خردپستان . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || بریده گوش . (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (اقرب الموارد). گوسپند بریده گوش . (ناظم الاطباء). || آنکه شیرش خشک شده باشد. (منتهی الارب ). حیوانی که شیرش خشک شده باشد. (ناظم الاطباء).آنکه شیرش خشک شده از زنان یا از گوسفندان . (تاج المصادر بیهقی ). ناقه ای که شیرش بواسطه ٔ عیب و علتی خشکیده باشد. (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). آن شتر و گوسفند که از شیر بشده . (مهذب الاسماء). || بیابان بی آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). فلات بی آب . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). آن بیابان که در او آب نبود. (مهذب الاسماء).
ترجمه مقاله