ترجمه مقاله

جداء

لغت‌نامه دهخدا

جداء. [ ج ِدْ دا ] (اِخ ) صاحب منتهی الارب ذیل جداء بکسر آرد: و فی المثل صرّحت جداء و بجدا و بجد و بجدّ ممنوعة و بجدّان یضرب فی شی ٔ وضح بعد التباسه و هو علی الجملة اسم موضع بالطائف مستو کالراحة لا خمر فیه یتواری به و التاء عبارة عن القصة او الخطة. (منتهی الارب ). مؤلف شرح قاموس آرد: و این مثل در چیزی زده میشود که هویدا و آشکار شود بعد از پوشیدگی و پنهانی و بر جمله این الفاظ جایگاهی است در طایف که راست است مثل کف دست و چیزی که پنهان توان شد در او نیست . و تاء تأنیث در صرحت به اعتبار قصه و خطه است که مؤنث است یعنی ظاهر و آشکار شد این قصه واین کار بجداء بواسطه ٔ اینکه هموار است و پشته و دره و توده ندارد که پنهان توان شد. (از شرح قاموس ).
ترجمه مقاله