ترجمه مقاله

جدا گردیدن

لغت‌نامه دهخدا

جدا گردیدن . [ ج ُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) منفصل و گسیخته گردیدن . جدا شدن . دور ماندن . تفّرق . اِنمیاز. (منتهی الارب ) :
گفت اگر گردی شبی از روی چون ماهم جدا
تا سحرگاهان ستاره میشمر گفتم بچشم .

کمال خجندی (از ارمغان آصفی ).


چون ببیند سیم و زر آن بینوا
بهر زر گردد ز خان و مان جدا.

(مثنوی ).


ترجمه مقاله