ترجمه مقاله

جدب

لغت‌نامه دهخدا

جدب . [ ج َ ] (ع مص ) در عربی به معنی عیب کردن باشد. (برهان ). عیب کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): فی الحدیث جَدب عمرُ السمَر بعدَ العتمه ؛ اَی عابه . (از اقرب الموارد).
فیالک مِن خدّ اسیل ،و منطق
رخیم ، و من خلْق تعلّل َ جادبُه .

ذو الرمة (از اقرب الموارد).


|| خشک و بی نبات شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ع اِ) تنگسال . (منتهی الارب ). خشکسالی محْل . (از اقرب الموارد). قحط. خلاف خصب . (یادداشت مؤلف ).تنگی . (زمخشری ): مرت علیهم سنو جدب . (از اقرب الموارد). || عیب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مغز درخت خرما و آن را پیه درخت خرما نیز گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). به عربی شح النخلةو قلب النخلة خوانند. گزندگی زنبور را نافع است . (برهان ). دل خرما نیز گویند و مانند مغز بادام باعسل وشیرینی خورند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ج ِ جدبة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جدبه شود.
- مکان جدب ؛ جای خشک بی نبات . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).جائی قحط زده . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله