ترجمه مقاله

جذبة

لغت‌نامه دهخدا

جذبة. [ ج َ ب َ ] (ع اِ) مسافت بعید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مسافت . (اقرب الموارد).
- جذبة من غزل ؛ یک تاب از ریسمان که زنان بدوک دهند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || یکبار کشیدن . (غیاث اللغات ). || در تداول تصوف و عرفان ، کشش قلبی . (از غیاث اللغات ). کشش و جذبه . در اصطلاح صوفیه ، برکشیدن خدای بنده ای را. کششی که بعض ارباب سلوک را افتد از عالم غیب . بی مقدمه ٔ ریاضتی و سیری و سلوکی بناگاهان فتوحات و کشفها و ترک علائق دست دادن کسی را. (اصطلاحات صوفیه ). شارح گلشن راز آرد: جذبه عبارت است از نزدیک گردانیدن حق مر بنده را بمحض عنایت ازلیت و مهیا ساختن آنچه در طی منازل بنده به آن محتاج باشد بی آنکه زحمتی وکوششی از جانب بنده در میان باشد. و طریقه ٔ جذبه راه انبیاء و اولیاء است . مطالب فوق در شرح بیت زیر آمده :
وگر نوری رسداز عالم جان
ز فیض جذبه یا از عکس برهان .
یعنی اگر هدایت و عنایت الهی رهبر گردد و نور واردات و الهامات و کشش و جذبه ٔ الهی و علوم لدنی از عالم جان که مقام الوهیت و مرتبه ٔ اسماء است و حیات و علم و تمامت صفات کمال از او بر موجودات فایض است ، برسد روی از مقتضیات طبیعت گردانیده توجه به عالم علوی نماید و در پی فضائل اعمال واخلاق مرضیه سعی و اجتهاد بتقدیم رسانیده نفس را از خسایس ملکات ناپسندیده مزکی و مهذب گرداند. (شرح گلشن راز) : پیش از آنکه بصحبت ایشان مشرف شوم بچندین سال مرا جذبه ای پیدا شده بود. (انیس الطالبین ص 81).
خاطر او درخیال هرچه که صورت کند
جذبه ٔ قدسی در او خانه شود چون نگار.

خاقانی (چ عبدالرسولی ص 211).


گر رسد جذبه ٔخدا ماء معین
چاه ناکنده بجوشد از زمین .

مولوی .


- جذبه ٔ شوق ؛ کشش شوق .کشش اشتیاق . شدت دلبستگی و علاقه :
نگر که شبنم بی دست و پا ز جذبه ٔ شوق
چگونه جای بدامان آفتاب گرفت .

ظهیر.


- جذبه ٔ عنان ؛ کشیدن عنان . کشیدن مهار :
در سایه ٔ رکابش فتنه بخفت و دین را
در جذبه ٔ عنانش جولان تازه بینی .

خاقانی .


ترجمه مقاله