ترجمه مقاله

جراء

لغت‌نامه دهخدا

جراء. [ ج ِ ] (ع اِ) کودکی دختران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فتوت . (اقرب الموارد). جَراء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جراء شود. || ج ِ جَرو و جِرْوْ. (منتهی الارب ). به معنی سگ بچگان . رجوع به جرو شود. || (مص ) با هم رفتن . || مناظره کردن در سخن . || به رفتار آمدن اسب . || به وقوع آمدن کار. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله