جرد
لغتنامه دهخدا
جرد. [ ج َ رَ ] (ص ) زخم دار. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). مجروح . (یادداشت مؤلف ) :
وحشی و سست و بدلگام و چموش
جرد و کند و لنگ و نابینا.
جرد بود لیکن قوی دست و پای
برفتن بدی هم چو فرّ همای .
|| (اِ) زخم . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). || سخت . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). || اورنگ شهریاران و تخت پادشاهان . سریر. اریکه . (یادداشت مؤلف ).
وحشی و سست و بدلگام و چموش
جرد و کند و لنگ و نابینا.
ظفر همدانی (از آنندراج ).
جرد بود لیکن قوی دست و پای
برفتن بدی هم چو فرّ همای .
زجاجی (از فرهنگ ضیاء).
|| (اِ) زخم . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). || سخت . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). || اورنگ شهریاران و تخت پادشاهان . سریر. اریکه . (یادداشت مؤلف ).