ترجمه مقاله

جرش

لغت‌نامه دهخدا

جرش .[ ج َ ] (ع مص ) خاریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پوست باز کردن از چوب و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || مالیدن پوست تا نرم و تابان گردد. || نیم کوفته کردن حبوب و مانند آن . (منتهی الارب ) (از متن اللغة)(آنندراج ) (ناظم الاطباء). از گندم و نمک آنچه درست کوبیده و آرد نشده باشد. (از اقرب الموارد). نیم کوب کردن . بلغور کردن . (یادداشت مؤلف ). || سربشانه خاریدن تا سبوسه و جز آن برود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || نرم دویدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد) (متن اللغة). || (اِ) آوازی که از خوردن چیزهای سخت برآید. و جرس بسین مهملة لغتی است در آن . (از متن اللغة). || آواز بیرون آمدن مار از پوست چون بعض خود را ببعض دیگر خارد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد). جرش الافعی . (منتهی الارب ) (متن اللغة). رجوع به جرش الافعی شود. || آواز نیشهای مار چون بخارد. (از اقرب الموارد). || آخر شب و جز آن . یقال : اتاه بجرش منه ؛ ای بآخره منه . (متن اللغة). واتینه بجرش منه . یعنی در پاره ٔ آخرین از آن . (منتهی الارب ). || پاره ای از شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)جرش من اللیل ؛ پاره ٔ اولین که از اول شب تا ثلث آن باشد. (منتهی الارب ) (متن اللغة). پاره ٔ اول شب که ازاول تا ثلث اول آن باشد و گویند یک ساعت از شب باشد. (از اقرب الموارد). و به این معنی بچهار صورت ضبط شده است ، جَرش . جُرش . جُرَش و جَرَش . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، اَجراش . جُروش . (متن اللغة) (اقرب الموارد). یقال : مضی جرش من اللیل . (اقرب الموارد).
- جرش الافعی ؛ آواز بیرون آمدن مار از جلد خود چون بعضی خود را ببعض خارد. (منتهی الارب ) (از متن اللغة). جَرش . رجوع به جرش شود.
ترجمه مقاله