ترجمه مقاله

جرمانه

لغت‌نامه دهخدا

جرمانه . [ ج ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آنچه از گناه کار بزور بستانند. (بهارعجم ) (آنندراج ). آنچه از گنهکار گیرند. و جریمانه که شهرت دارد درست نیست . (غیاث اللغات ). تاوان . جریمانه . کفاره . (ناظم الاطباء) : مولانا عذر بسیار خواستند و فرمودند تصدیع خدمت کردیم و جرمانه ٔ آن پیش مولانا بردند. (انیس الطالبین بخاری ص 192). گرد بی ادبی مگرد و الا فرمایم که ترا از در سرای بیاویزند و صد هزار (دینار) دیگر بخزانه جرمانه فرودآرم . (دستور الوزراء ص 185).
سرمایه ٔ جرمانه ٔ کردار ز کف شد
از کرده پشیمان به پشیمانی من کو.

طغرا (از بهارعجم از آنندراج ).


جُرم به همین معنی آمده . (آنندراج ) (بهارعجم ):
بلهوخویش چه خوش مولعی نپنداری
که کرده های ترا جرم نی و تاوان نیست .

حیاتی گیلانی (از آنندراج ).


باده جرم عیش گیرد از دل هشیار ما
خون گل خواهد بهار از گوشه ٔ دستار ما.

شلوهی همدانی (از آنندراج ).


رجوع بجرم شود.
ترجمه مقاله