ترجمه مقاله

جزو تن

لغت‌نامه دهخدا

جزو تن .[ ج ُزْ وِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هر چیز که لازم و لاینفک باشد. جزو بدن . (بهارعجم ) (آنندراج ). آن چیز که ملازم تن باشد و از بدن جدا نشود :
پژمردگی نبرد بهار از گیاه ما
چون لاله جزو تن شده بخت سیاه ما.

محمدجان قدسی (از بهارعجم ).


در جامه نگنجم که ز پهلوی قناعت
جزو تن خود ساخته ام دلق کهن را.

میرزا عبدالغنی قبول (از بهارعجم ).


رجوع به جزو بدن شود.
ترجمه مقاله