ترجمه مقاله

جسارت

لغت‌نامه دهخدا

جسارت . [ ج َ رَ ] (ع اِمص ) جسارة. گستاخی و تجاوز از حد خود. تهور و دلیری . (از ناظم الاطباء). دلیری . (منتخب و شارح از غیاث اللغات و آنندراج ). و فاضل نوشته که جسارت بمعنی تجاوز و گذشتن است لهذا پل را جسر گویند که بدان تجاوز واقع شود، چون در دلیری تجاوز از حد خود میشود، لهذا دلیری را جسارت گفتند. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). خیرگی . (مجمل ). دلیری . (مجمل )(دهار). گستاخی . بی پروائی . تهور. زهره . رستی . بستاخی . تجاسر. (یادداشت مؤلف ). ملکه ای است در آدمی که با آن به رهائی از سختیها امیدوار می گردد و پیش آمدهای بد را دور می انگارد. (از بحر الجواهر) :
این دلیری و جسارت نکنی بار دگر.

(از تاریخ بیهقی ص 389).


|| بی شرمی و تصدیع. (ناظم الاطباء) : شکر نعمت بگفتم و زمین خدمت ببوسیدم و عذر جسارت بخواستم و در وقت آمدم . (از گلستان ). || (مص ) دلیری کردن . (از منتهی الارب ). دلیر شدن . (یادداشت مؤلف ). خیرگی کردن .و رجوع به جسارة شود.
ترجمه مقاله