جستجوی
لغتنامه دهخدا
جستجوی . [ ج ُ ت ُ ] (اِمص مرکب ) جستجو، در تمام معانی . رجوع به این کلمه شود :
به رستم چنین گفت کاین جستجوی
چه باید همی خیره وین گفتگوی .
به ایران رسد زود این گفتگوی
کس آید به توران بدین جستجوی .
مگر دخترش کاو نهان شد از اوی
همه شهر ازو شد پر از جستجوی .
و گر زمانی خالی شود ز خلق سرای
به جستجوی فرستد بهر طرف چاکر.
جز بر اسب علم و بَغْل ِ جستجوی
خلق نتواند گذشتن زین عقاب .
اگر تو از خرد وجستجوی بیزاری
نه مردمی وز تو ما بجمله بیزاریم .
چشم فلک فارغ از این جستجوی
گوش زمین رسته از این گفتگوی .
به رستم چنین گفت کاین جستجوی
چه باید همی خیره وین گفتگوی .
فردوسی .
به ایران رسد زود این گفتگوی
کس آید به توران بدین جستجوی .
فردوسی .
مگر دخترش کاو نهان شد از اوی
همه شهر ازو شد پر از جستجوی .
فردوسی .
و گر زمانی خالی شود ز خلق سرای
به جستجوی فرستد بهر طرف چاکر.
فرخی .
جز بر اسب علم و بَغْل ِ جستجوی
خلق نتواند گذشتن زین عقاب .
ناصرخسرو.
اگر تو از خرد وجستجوی بیزاری
نه مردمی وز تو ما بجمله بیزاریم .
ناصرخسرو.
چشم فلک فارغ از این جستجوی
گوش زمین رسته از این گفتگوی .
نظامی .