ترجمه مقاله

جسته

لغت‌نامه دهخدا

جسته . [ ج َ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) گریخته .فرارکرده . رهاشده . خلاص شده . رهائی یافته :
کسی کو ز بند خرد جسته بود
بزندان نوشیروان بسته بود.

فردوسی .


راست گفتی هزیمتی شهند
خسته و جسته و فکنده سپر.

فرخی .


کسی که بتکده ٔ سومنات خواهد کند
به جستگان نکند روزگار خویش هدر.

فرخی .


ترجمه مقاله