جست و خیز
لغتنامه دهخدا
جست و خیز. [ ج َ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) برجستن و برخاستن . (آنندراج ) :
زمین گیری سلیم از ضعف پیری یاد ایامی
که جست و خیز در صحرا به آهو یاد میدادی .
- جست و خیز کردن ؛پای کوبی کردن . بر پای جستن . از جای بنشاط برجستن .
زمین گیری سلیم از ضعف پیری یاد ایامی
که جست و خیز در صحرا به آهو یاد میدادی .
سلیم (از آنندراج ).
- جست و خیز کردن ؛پای کوبی کردن . بر پای جستن . از جای بنشاط برجستن .