ترجمه مقاله

جسور

لغت‌نامه دهخدا

جسور. [ ج َ ] (ع ص ) دلیر بلندبالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دلیر. گستاخ . متهور و بی شرم . (منتهی الارب ). مذکر و مؤنث در آن یکسان است . یقال : رجل جسور و امراءة جسور. (از ناظم الاطباء). دلیر. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). خیره . (مجمل اللغة). بی پروا. گستاخ . متهور سخت باجسارت . بستاخ . متجاسر. دلیر نه بجایگاه . آنکه دلیری کند بر. (از یادداشت مؤلف ). ج ، جُسر، جُسُر :
هرکه در کارها جسور بود
از ندامت همیشه دور بود.

؟


ترجمه مقاله