ترجمه مقاله

جعد کردن

لغت‌نامه دهخدا

جعد کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترجیل . فروکردن موی . (تاج المصادر بیهقی ). ترجیل . تقصیب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیچان کردن موی . مرغول و مجعد گردانیدن موی . چین و شکن دادن موی را. جعد کردن موی : ترجیل ؛ مجعد کردن موی . شکنج و تاب دادن به موی . تجعید؛ اندر داروهایی که موی را جعد کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
ترجمه مقاله