جلاد
لغتنامه دهخدا
جلاد. [ ج َل ْ لا ] (ع ص ) تازیانه زن . (منتهی الارب ). سیاف . (ناظم الاطباء). دره زن . (از آنندراج ). آنکه حدود را بر پا کند. دژخیم . میرغضب :
بدل ربودن جلاد و شاطری ای مه
ببوسه دادن جان پدر بس اژکهنی .
اگر چه هر دو خونریزند لیکن
هم از جلاد تا قصاب فرق است .
بفرمود جلاد را بی دریغ
که بردار سرهای ایشان به تیغ.
|| پوست کننده . پوست کشنده . (آنندراج ).
بدل ربودن جلاد و شاطری ای مه
ببوسه دادن جان پدر بس اژکهنی .
شاکر بخاری .
اگر چه هر دو خونریزند لیکن
هم از جلاد تا قصاب فرق است .
خاقانی .
بفرمود جلاد را بی دریغ
که بردار سرهای ایشان به تیغ.
سعدی .
|| پوست کننده . پوست کشنده . (آنندراج ).