ترجمه مقاله

جم

لغت‌نامه دهخدا

جم . [ ج َ ] (اِخ ) نام سلیمان و جمشید هم هست ، لیکن در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته میشود مراد سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور میشود جمشید، و آنجا که با آیینه و سد نامبرده میشود اسکندر. (برهان ). پس از حمله ٔ عرب و استقرار اسلام در ایران ، داستانهای ملی با قصه های سامیان آمیخته شد، پادشاهان و ناموران ایران با پیامبران وشاهان بنی اسرائیل رابطه یافتند و از آنجمله زردشت با ابراهیم و ارمیا و عزیز خلط شد. رجوع به مزدیسنا ص 83 ببعد و 181 حاشیه ٔ 4 شود. و جمشید را با سلیمان مشتبه ساختند زیرا این دو پادشاه در بعض احوال و اعمال مانند استخدام دیوان و جنیان و طاعت جن و انس از ایشان و سفر کردن در هوا (طبق داستانها) بهم شبیه بودند و ایرانیان مرکز جمشید داستانی را کشور فارس می دانسته اند و آثار باقیمانده ٔ داریوش و خشایارشا و دیگر پادشاهان هخامنشی را بجم (جمشید) انتساب داده اند ونام تخت جمشید خود حاکی از آن است و بر اثر اعجاب از ابنیه ٔ مزبور ساختمان آنها را به دیوان نسبت داده اند و در اساطیر سامی نیز سلیمان دیوان را در خدمت داشت و در بنای بیت المقدس آنان را بکار گماشت . ازاینرودر قرون اسلامی این دو تن یکی بشمار آمدند. فارس را تخت گاه سلیمان و پادشاهان فارس را قائم مقام سلیمان ووارث ملک سلیمان خواندند و حتی آرامگاه کوروش بزرگ موسس سلسله ٔ هخامنشی را «مشهد مادر سلیمان » نامیدند.جام جم را نیز در ادبیات فارسی گاه به سلیمان نسبت داده اند و انگشتری مشهور سلیمان را بجم :
دلی که غیب نمایست و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد.
(حاشیه ٔ برهان ) (مقاله ٔ جام جهان نما در مجله ٔ دانش 1:6 از آقای دکتر معین ).
جم و جمشاسپ و جمشید و جمشیدون هر چهار به معنی جمشیدبن ونیکان بن تهمورس بن ایران بن هوشنگ بن آدم است که بر وفق تواریخ هفتصد سال پادشاهی تمام ایران کرده پس ضحاک برادر شدادبن عاد علوانی که آئین صابئین پذیرفته بود و مخالفت مذهب داشت بر او خروج کرده و غالب شد و او فرار کرده در سیستان دختر کورنگ شاه را گرفته اجداد رستم از نژاد او بهم رسیدند. پس کشته شد و پارسیان جمشید را پادشاه عادل و حکیم کامل دانند و نامه ٔ آسمانی را بوی نسبت دهند و آن نامه دیده شده است ، مشرب توحید بر جمشید غالب بوده و انسان کامل را درخور نیایش و ستایش میدانسته و از کواکب برتر میشمرده و گفته است اشرف موجودات انسانست و اشرف انسان پادشاه عادل و قابل اطاعت و فرمانبرداری است نه این که به یزدان قایل نبوده است و جز این تهمت است . مورخین اسلام گویند بدعای وی سیصد سال در ایران مرگ نابود بود و گیتی بس آباد گردید. صاحب کتاب محاضرات الاوایل از اصول التواریخ نقل کرده که اول کس از ملوک ارض که سلاح و سروج و آداب حروب و تعمیر بلاد و ترفیه عباد و ظهور هرگونه صنائع قرارداد چهارم شاه پیشدادی جمشید جم بوده و کان حکیماً منجماً عادلا فی غایت الحسن و الجمال اطاعه ملوک الارض و بنی المنابر العالیة فی استخر لم یبن مثله علی وجه الارض . نوروز نیز از مقررات اوست و هم گویند 2419 سال بعد از هبوط آدم (ع ) زمان پادشاهی او بوده و زمان پیغمبری و حشمت سلیمان بن داود دوهزارواند سال بعد از جمشید جم بوده است و بهیچوجه مناسبتی در میان آن دو پادشاه بزرگ نبوده که در اسم و رسم ایشان اشتباهی یا اشتراکی روی نماید، شاید از غلبه ٔ حشمت سلیمان راجم ثانی خوانده باشند. (آنندراج ). لاجرم برای تمییز در این دو نام چنین مقرر است که هر جا از دیو و دد وخاتم ذکری شود مراد سلیمان است چنانکه گفته اند :
یعقوب را نشاط ز یوسف فزوده اند
داود را بشارتی از جم نموده اند.
کی نشستی دیو واژون چون نگین بر تخت جم
گر نوشتی نام تو جمشید بر انگشتری .
و درین بیت دیو واژون راکنایه از ضحاک تازی می توان گرفت چه مرد بد را دیو واهرمن گویند و خواهرزاده ٔ او ضحاک عرب که پارسیان او را اژدهاک خوانند و مذهب صابئین گرفته بود و بنا بر مخالفت کیش و آئین بر وی خروج کرده او بگریخت و آخر کشته شد. مدت ملک جمشید را هفتصدوشانزده سال گفته اند. (آنندراج از انجمن آرای ناصری ) :
عمر تو همچو نوح پیمبر دراز باد
همچون جمت بملک همه عز و ناز باد.

منوچهری .


خسرو ما پیش دیو، جم سلیمان شده است
و آن سر شمشیر او مهر سلیمان جم .

منوچهری .


تو چون نام جویی ز نان جوی مگسل
که جم را بمور اقتدایی نیابی .

خاقانی .


خسرو بدار ملک جم ایوان تازه کرد
در هشت خلد ملکت بستان تازه کرد.

خاقانی .


عمر جام جم است کایامش
بشکند خرد و پس ببندد خوار.

خاقانی .


جم ملکت و خم خصال و جم خوست
جم را ملک الزمان ببینم .

خاقانی .


چنین گفت شوریده ای در عجم
بکسری که ای مالک ملک جم
اگر ملک بر جم بماندی و بخت
تراکی میسر شدی تاج و تخت .

سعدی .


عمرتان بادا دراز ای ساقیان بزم جم
گرچه جام ما نشد پر می بدوران شما.

حافظ.


ترجمه مقاله