ترجمه مقاله

جم

لغت‌نامه دهخدا

جم . [ ج َم م ] (ع مص ) پر کردن پیمانه را تا سر. || پیمودن پیمانه را بطوری که فوق پری پیمانه باشد. || گذاشتن آب را تا جمع شود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جُمام شود. || ترک کردن سواری اسب . (کشاف اصطلاحات الفنون از کنز اللغات ). || (اِ) (اصطلاح عروض ) اجتماع عقل و خرم است چنانکه در رساله ٔ قطب الدین سرخسی و در رساله ٔ عنوان الشرف بیان شده و در پاره ای از رسایل عروض عربی نیز چنین است ، جز آنکه در آن رسائل جمم بفک ادغام ذکر کرده است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله