ترجمه مقاله

جنب

لغت‌نامه دهخدا

جنب . [ ج ُ ن ُ ] (ع ص ) بیگانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). غریب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء).
- جارالجنب ؛ همسایه از غیر قوم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
|| نافرمان . || آنکه بر وی غسل واجب شده باشد بسبب جماع و خروج منی . واحد و جمع و مؤنث و مذکر در وی یکسان است ، و گاهی گویند هما جنبان و هم اجناب و جُنُبون ، ولی نگویند هی جنبة بتأنیث . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و این اسم هایی است که جاری مجرای مصدر است .(از اقرب الموارد). فاعل و مفعول جماع کرده ٔ غسل نکرده را گویند.
ترجمه مقاله