ترجمه مقاله

جنود

لغت‌نامه دهخدا

جنود. [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جُنْد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (دهار). در مثل است : اِن ّ ﷲِ جنوداً منها العسل ؛ خدای را یاریگران یا سپاههاست ، از آن جمله است انگبین . این سخن را معاویه گفت هنگامی که به وی خبر دادند که اشتر با عسل زهرآگین مسموم شده است . (منتهی الارب ). و در حدیث است : الارواح جنود مجندة؛ ای مجموعة. (اقرب الموارد) :
میر موسی کف ، شمشیر چو ثعبان دارد
دست فرعون و جنودش کند از ما کوتاه .

منوچهری .


خاک مصر طرب انگیز نه بینی که همان
خاک مصراست ولی بر سر فرعون و جنود.

سعدی .


|| جنود کبریا؛ کنایه از ملایک . (مجموعه ٔ مترادفات )(غیاث اللغات ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله