ترجمه مقاله

جهر

لغت‌نامه دهخدا

جهر. [ ج َ ] (ع مص ) آشکار گردیدن . || آشکار کردن کلام را. || بلند کردن آواز. || بسیار شمردن لشکر را. || نادانسته در زمین رفتن . || دیدن کسی را بی پرده . || نماینده و دیداری یافتن کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بزرگ نمودن کسی در دیده ٔ دیگری . (از اقرب الموارد). || جنبانیدن مشک شیر را تا دوغ گردد. || پاک کردن چاه را با کشیدن همه ٔ آب چاه یا تا آب چاه رسیدن . (منتهی الارب ). پاک کردن چاه را و لای آن برآوردن . (از اقرب الموارد). || خیره کردن آفتاب چشم مسافر را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گشاده و برهنه کردن چیزی را. || خرد و اندازه کردن چیزی را. || بامداد بی آگهی نزدیک کسی شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بشگفت آوردن جمال و هیأت چیزی کسی را. (اقرب الموارد). || (اِ) پشته ٔ درشت . || سال . || پاره ای از زمانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || عیان :رأیته جهراً؛ ای عیاناً. (ذیل اقرب الموارد). علانیه . علن . (نصاب ). آشکار. آشکارا. آشکاره :
کریم عزّوجل غیب دان مطلع است
گرش بجهر بخوانی و گر بخفیه و راز.

سعدی .


|| در مقابل اخفات : شافعی را در جهر دو قول است ، در جدید گفت چندان آواز بردارد که خود شنود و در قدیم گفت اخفات نکند و آواز بردارد. (تفسیر ابوالفتوح رازی ). || (اصطلاح تجوید) حروف جهر که در برابر حروف همس بکارمیرود 19حرف است از اینقرار: آ، ب ، ج ، د، ذ، ر، ز، ض ، ط، ظ، ع ، غ ، ق ، ل ، م ، ن ، همزه ، ی .
ترجمه مقاله