ترجمه مقاله

جهشیاری

لغت‌نامه دهخدا

جهشیاری . [ ] (اِخ ) محمدبن عبدوس ، مکنی به ابوعبداﷲ. یکی از نویسندگان است . ابن ندیم نام و نسب و کنیت او را بنحو مزبور آورده و گوید: وی یکی ازنویسندگان اخباری و مترسل است . او راست : 1 - الوزراء و الکُتّاب . 2 - میزان الشعر و الاشتمال علی انواع العروض . و در جای دیگر الفهرست آمده : جهشیاری بتألیف کتابی آغازید محتوی هزار افسانه ٔ مختار از افسانه های عرب و عجم و روم و جز آنان بنحوی که هر قصه مجزا و مستقل باشد نه مانند کلیله و دمنه و سندبادنامه که حکایات در ضمن یک حکایت طویل تر مندرج است و برای این مقصود قصه سرایان را گرد کرد و بهترین اخبار آنان را فراهم آورد و از کتب مصنفه در اسمار و خرافات نیز آنچه بپسندید برگزید و چهارصدوهشتاد قصه بدین نحو اورا فراهم شد لیکن پیش از انجام کتاب اجل وی دررسید و ناتمام ماند و من اجزائی چند از آنرا بخط ابوالطیب شافعی وراق دیده ام . (الفهرست چ اروپا ص 127، 304).
جهض [ ج َ ] (ع مص ) چیره شدن بر کسی برای تخلیص دیگری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || دور کردن . (از اقرب الموارد). رهانیدن صید رااز چنگال باز و صیاد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بازداشتن و منع کردن . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله