ترجمه مقاله

جهنم

لغت‌نامه دهخدا

جهنم . [ ج َ هََ ن ْ ن َ ] (ع اِ) نام دوزخ . (منتهی الارب ). دار مکافات و کیفر پس از مرگ ، و آن ممنوع از صرف است . صاحب کلیات گوید: جهنم را گویند، عجمی و گویند فارسی و گویند عبرانی است و اصل آن کَهَنّام است . (اقرب الموارد). جهنم از عبری جهینون . دوزخ . سقر. مرزغان . مرزغن . دمندان . جحیم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
در سینه ٔ ما خیال قدت
طوبی است در آتش جهنم .

خاقانی .


با او مگو که تا تو بفردوس رفته ای
از سوز تو میان جهنم محصرم .

خاقانی .


- بجهنم ؛ بدرک : به فی النار. خوب شد که اینچنین بد شد. خوب است که چنین بد است .
- مثل جهنم ؛ سخت گرم .
- امثال :
سر بجهنم میزند ؛ سخت عظیم و فراوان شده است .
گدا در جهنم نشسته است ؛ یعنی در خرج لاابالی است چه اندوخته ندارد که بسیاری آنرا خواهد و هر خرج و زیانی را بسهولت پذیرد،و گوید بجهنم .
|| کنایه از آتش . (المنجد). || راهها در زیر زمین که حرارت تون در آنها دویده زمین حمام را گرم کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). || (ص ) رکیة جهنم ؛ چاه دورتک . (منتهی الارب ). رجوع به جهنّام شود.
ترجمه مقاله