جوشاک
لغتنامه دهخدا
جوشاک . (اِمص ) بمعنی جوشیدن باشد. (برهان ) (آنندراج ). از: جوش + َ-اک (پسوند)، مانند پوشاک ، خوراک . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). جوشش :
چون قرابه دیده از خمخانه جوشاک شراب
شیشه خانه بین که بهر اوچه سان آراسته .
رجوع به جوشیدن و جوشش شود.
چون قرابه دیده از خمخانه جوشاک شراب
شیشه خانه بین که بهر اوچه سان آراسته .
امیرخسرو.
رجوع به جوشیدن و جوشش شود.