ترجمه مقاله

جویبار

لغت‌نامه دهخدا

جویبار. (اِ مرکب ) کنار جوی آب . (برهان ) :
ماهی نتافت همچو تو از برج نیکویی
سروی نخاست چون قدت از جویبار حسن .

حافظ.


|| جایی که در آن جوی آب بسیار باشد. (برهان ) (غیاث اللغات ). آنجا که ممر جویهای بزرگ باشد یا کثرت جویهای خرد. (شرفنامه ٔ منیری ). || جوی بزرگی که از جویهای کوچک بهم رسیده باشد. (برهان ) :
خروشان بر شهریار آمدند
همه دیده ها جویبار آمدند.

فردوسی .


ترجمه مقاله