جوی
لغتنامه دهخدا
جوی . [ ج َ وا ] (ع اِ) آب بوگرفته و گَنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سوزش اندوه . (منتهی الارب ). سوزش و شدت اندوه از عشق یا حزن . سوزش دل از عشق و محبت . (آنندراج ). || طول مرض . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). درازی مرض . (آنندراج ). || بیماری سل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نوعی از بیماری سینه . (منتهی الارب ). درد سینه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). دردی است در سینه . (آنندراج ).