جیلان
لغتنامه دهخدا
جیلان . (اِ) میوه ایست مانند کُنار که آنرا سنجد و سنجد گیلان نیز میگویند و بتازیش عناب خوانند و اصح با جیم فارسی چیلان است . (شرفنامه ٔ منیری ). سنجد گرگانی . (اسدی ). پستنک . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). پستانک . عبیر. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). غبیرا. (اسدی ) :
سنجد جیلان بدو نیمه شده
نقطه ٔ سرمه بر او یک زده [ رده ].
نهاده زهر برِ نوش و خار هم برِ گل
چنانکه باشد جیلانش از بر عناب .
مانند یکی درخت جیلان
سرکرده که برگ و بر ندارد.
سنجد جیلان بدو نیمه شده
نقطه ٔ سرمه بر او یک زده [ رده ].
رودکی .
نهاده زهر برِ نوش و خار هم برِ گل
چنانکه باشد جیلانش از بر عناب .
بوطاهر (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
مانند یکی درخت جیلان
سرکرده که برگ و بر ندارد.
سوزنی .