ترجمه مقاله

حادر

لغت‌نامه دهخدا

حادر. [ دِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حَدْر و حَدارة، مرد گرداندام . (منتهی الارب ). || شیر. اسد. || غلام ممتلی الشباب . (تاج العروس ). غلام ممتلی البدن شدید البطش . (تاج العروس ). نوچه ٔ فربه یا خوبروی با جمال . (منتهی الارب ). || و قُری َّ، و انا لجمیع حادرون ای مؤدون بالکراع والسلاح ، حذاق بالقتال اقویاء نشیطون له او سائرون خارجون طالبون لموسی علیه السلام . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله