ترجمه مقاله

حاذق

لغت‌نامه دهخدا

حاذق . [ ذِ ] (اِخ ) یکی از اطبا و شعرای پارسی گوی هند است . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن گوید: حکیم محمد اسحاق بن علی حسین از اجله ٔ سادات قصبه ٔموهان مضاف بدارالاماره ٔ لکنهو است . خوش فکر و بلندخیال و نکته جو و بکلیات و جزئیات علم و عمل طب ماهر و حاذق و بر انواع نظم علی الخصوص در نعت حضرت سرور کائنات علیه افضل السلام والصلوة بدقت و لطافت قادر و فائق . دیوان مدینه ٔ نعت او که از آغاز تا انجام همه اش مدح و ثنای سیدالانبیاء صلی اﷲ علیه و آله و سلم است برفضل و کمالش دال و به این رهگذر ملقب بحسان الهند است . نزد ارباب کمال از مبداء فیاض طبعی عرش پیما یافته و برای تعلم فن شاعری بخدمت مولوی محمد احسن بلگرامی شتافته خدایش زنده داراد که بسی مضامین تازه و نازک در مدینه ٔ نعت از رشحه ٔ خامه اش میبارد. او راست :
یا رب بنور چهره ٔ زیبای مصطفی
بنمای نور خویش ز سیمای مصطفی
خورشید نقطه ای است که آمد بروی روز
از خط آفتاب تجلای مصطفی
حسن پری بسلسله دارد ز زلف پای
دیوانه شد ز بسکه بسودای مصطفی
حاذق بجاه نعت عدیل تو در سخن
آمد محال عقل چو همتای مصطفی .
و نیز:
کمال محو جمال محمد عربی
جمال وقف کمال محمد عربی
یکی است خواب پریشان و جلوه ٔ یوسف
بچشم محو خیال محمد عربی
سرشک آل بود لعل بی بها گر ریخت
ز دیده در غم آل محمد عربی
پری کنیز غلام محمد عربی
ادا (؟) غلام خرام محمد عربی
چه گویمت ز حسام محمد عربی
کف قضاست نیام محمد عربی .
و هم :
نور نظر جان رخ نیکوی محمد
عطر گل ایمان تن خوشبوی محمد
از طاق دلم شیشه ٔ سودای حرم را
افکند هوای خم ابروی محمد.

#


از گران ارزی جنس و خوبی رویش مپرس
حسن خوبان را شکست از نقش پا بازارها.

#


یوسف بزر قلب دهد هر که فروشد
با نقد دو عالم سر سودای مدینه .

#


روغن ز گل طور کشیدند و زدندش
در کاگل آه دل شیدای مدینه .

#


حسن آفرین خودست خریدار مصطفی
نازم بحسن گرمی بازار مصطفی .
با آنهمه تمجید و تبجیل مؤلف صبح گلشن باید گفت که ذائقه ٔ شعری ما ایرانیها به درک دقائق هند قادر نیست . ادوارد برون نیز نام شاعری هندی پارسی گوئی را به نام حاذق در کتاب خود آورده است بنقل از شبلی و گوید یکی از سیزده تنی است که صائب شعر آنها را پسندیده است و تضمین کرده که شاید همین حاذق مذکور تذکره ٔ صبح گلشن باشد. رجوع به تاریخ ادبیات برون ترجمه ٔ رشید یاسمی ص 114 و 115 و 177 شود.
ترجمه مقاله