ترجمه مقاله

حارث

لغت‌نامه دهخدا

حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن هشام بن مغیرةبن عبداﷲبن عمرو بن مخزوم قرشی مخزومی . مکنی به ابی عبدالرحمن . مادر او ام الجلاس اسماء دخترمخربة (مخرمة) و بقول عسقلانی فاطمه دختر ولیدبن مغیرة است . او از بزرگان عرب در جاهلیت و از بزرگان اسلام و از صحابه است . کعب بن اشرف یهودی او را مدح گفته .در شرف و بزرگی بدو مثل زنند، چنانکه شاعری گوید:
اظننت ابن اباک حین تسبنی
فی المجدکان الحارث بن هشام
اولی قریش بالمکارم والندی
فی الجاهلیة کان و الاسلام .
حارث برادر ابی جهل بن هشام است . و در وقعه ٔ بدر با مشرکین بود و از معرکه بگریخت او را سرزنش ها کردند واز آنجمله این سه بیت حسان بن ثابت است :
ان کنت ِ کاذبة بما حدثتنی
فنجوت منجی الحارث بن هشام
ترک الاحبة لم یقاتل دونهم
و نجابراس طمرة و لجام
ملأت به الفرجین فامتدت به
وثوی احبته بشر مقام .
حارث این گفته ٔ حسان را پاسخ گفت و چنین عذر خواست :
واﷲ یعلم ما ترکت قتالهم
حتی رموا فرسی باشقر مزبد
و وجدت ریح الموت من تلقائهم
فی مازق والخیل لم تتبدّد
فعلمت انی ان اقاتل واحداً
اقتل ولا ینکی عدوی مشهدی
ففررت عنهم والاحبة فیهم
طمعاً لهم بعقاب یوم مرصد
حاکم رتبیل چون این اشعار بشنید گفت : «یا معشر العرب حسنتم کل شی ٔ فَحسن ُ حتی الفرار». ابو عبیدة معمربن مثنی و اصمعی گوینددر عذر خواهی از فرار به از این ابیات شنیده نشده است . صاحب عقدالفرید آرد: در روز فتح مکه حارث حربه ای تیز میکرد زن وی او را بدید بدو گفت این حربه را چه کنی ؟ حارث گفت آن را برای محمد(ص ) و یاران او آماده کرده ام . زن گفت چیزی را درمقابل محمد(ص ) و یاران اوپایدار نمی بینم . حارث گفت امیدوارم که یکی از آنان را بخدمت تو گمارم و چنین رجز خواند:
اِن ْ یُقبلوا الیوم فما بی علّه
هذا سلاح کامل واَلّه
وذوغرارین سریعالسله .
و چون در یوم الخندمة خالد با او روبرو شد حارث بگریخت . زن او را ملامت کرد. حارث گفت :
اِنّک ِ لو شاهدت ِ یوم َ الخندمة
اذ فرصفوان و فرّ عکرمة
ولحقتنا بالسیوف المسلمة
یفلقن کل ّ ساعد و جمجمة
ضربا فلا تسمَعُ الا غمغمة
لم تنطقی فی اللوم ادنی کلمة.
چنانکه گفته شد حارث در وقعه ٔ بدر با مشرکین بود و پس از این وقعه پیغمبر(ص ) قتل او را میخواست و در روز فتح مکه هنگام ظهرکه رسول (ص ) بلال را فرمود بر بام کعبه اذان گوید حارث گفت واثکلاه ! لیتنی مت قبل هذاالیوم ! قبل ان اسمع بلالا ینهق فوق الکعبة. و در همین روز، با عبداﷲبن ابی ربیعة عمروبن مغیرةبن عبداﷲبن عمربن مخزوم مخزومی ، بخانه ٔ ام هانی دختر ابی طالب ، که زن یکی از خویشان او، یعنی هبیرةبن ابی وهب مخزومی ، بود پناه برد. علی (ع )بخانه ٔ خواهر خود، ام هانی ، رفت و قصد کشتن آن دو کرد. ام هانی شفاعت کرد. حارث در همین روز اسلام آورد و در اسلام نیکو عقیدت گردید و در محاربات با کفار شرکت می کرد و در غزوات این رجز میخواند:
انی بربی والنبی مؤمن
والبعث من بعدالممات موقن
اقبح بشخص للحیاة موطن .
حارث در زمره ٔ المؤلفة قلوبهم بشمار می آید و در وقعه ٔ حنین با پیغمبر(ص ) بود و رسول (ص ) او را، مانند افراد دیگر از المؤلفة قلوبهم ، صد شتر داد.زبیربن بکار در موفقیات از محمدبن اسحاق ، در باب قصه ٔ سقیفه ٔ بنی ساعدة، آرد حارث که در این هنگام سید بنی مخزوم بود و جز سابقین از صحابه عدیلی نداشت برخاست و گفت : «واﷲ لولاقول رسول اﷲ صلی اﷲ علیه وآله وسلم الائمة من قریش ما ابعدنا منها الانصار ولکانوا لها اهلا ولکنه قول لاشک فیه فواﷲ لولم یبق من قریش کلها الارجل واحد لصیراﷲ هذاالامر فیه ». در استیعاب آمده است که ابوزید عمربن شبة این دو بیت را از حارث انشاد کرده است :
من کان یسأل عنا این منزلنا
فالاقحوانة منّا منزل فمن
اذ نلبس العیش صفواً مایکدره
طعن (قول ) الوشاة ولاینبو بنا الزمن .
ابن مبارک و دیگران گویند که حارث در خلافت عمر با اهل و مال خود بشام رفت و بسیاری از مردم مکه در مشایعت او میگریستند و تا هنگام وفات بشام بود. پس از مرگ حارث ، از فرزندان وی عبدالرحمن و ام حکیم باقی بودند و عبدالرحمن از پدر روایت کند که پیغمبر (ص ) را گفت : «یا رسول اﷲ اخبرنی بامر اعتصم به ».حضرت فرمود: «املک علیک هذا» و بزبان او اشارت کرد حارث گوید چون مرد کم گوئی بودم این اشارت مرا آسان نمود و سختی آن درنیافتم و چون آهنگ این کار کردم چیزی دشوارتر از آن نیافتم . مدائنی گوید حارث در جنگ یرموک ، در ماه رجب سنه ٔ 15 هَ . ق . بشهادت رسید. واقدی ، بنا بگفته ٔ اصحاب سیر، و برخی دیگر گویند که حارث در طاعون عمواس در سنه ٔ 18 هَ . ق . در گذشته . ابن لهیعة، از یزیدبن ابی حبیب و او از زهری و زهری از ابی بکربن عبدالرحمن ، آرد که حارث را با یکی از موالی خوداختلافی پیش آمد و دعوی پیش عثمان بردند. بنابراین چنین می نماید که حارث تا زمان عثمان زنده بوده است ، ابن حجر گوید ابن لهیعة ضعیف است و از زبیر آرد که گفت حارث را پس از مرگ پسری جز عبدالرحمن نمانده بود. عبدالرحمن و ناجیة دختر عتبةبن سهل را پیش عمر بردند، عمر گفت : «زوجوا الشریدة بالشرید عسی اﷲ ان ینشر منهما» و این گفته ٔ عمر راست آمد و فرزندان آن دو بسیار شدند. ابن عبدالبر آرد:«و خلف عمربن الخطاب رضی اﷲ عنه علی امرأته فاطمة بنت الولیدبن المغیرة و هی ام عبدالرحمن بن الحارث بن هشام ...» بنابراین شهادت حارث در ماه رجب سنه ٔ 15 هَ . و یا فوت او در سنه ٔ 18 هَ . ق . صحیح تر مینماید واﷲ اعلم بالصواب . رجوع بکتاب الاستیعاب چ حیدرآباد ج 1 ص 115 و 116 و رجوع بعقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 1 ص 109 و 113 و 114 و ج 6 ص 183 والاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 307 و 308 ورجوع به معجم البلدان یاقوت ، در کلمه ٔ اقحوانه ، و امتاع الاسماع ج 1 ص 70 و 86 و 286 و 358 و 381 و 382 و390 و 405 و 424 و 524 و عیون الاخبار ج 1 ص 169 و 339 و 340 شود.
ترجمه مقاله