ترجمه مقاله

حاق

لغت‌نامه دهخدا

حاق . [ حاق ق ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حق . نفس الامر. حقیقت امرو مغز آن . اصل شی ٔ: حاق واقع، حاق ّ مسئله ، حاق مطلب این است . || وسط چیزی . (منتهی الارب ). میان چیزی . (غیاث اللغات ): سقط علی حاق رأسه ؛ آنکه با سر افتد. || جئته فی حاق الشتاء. (منتهی الارب )؛ در بحبوحه ٔ زمستان پیش او آمدم . || حاق القفاء؛ میان پس گردن . (مهذب الاسماء). || حاق الجوع ؛ گرسنگی صادق . || رجل حاق الرجل ؛ مردی کامل در مردی . مردی مرد. || حاق الشجاع ؛ مردی کامل در شجاعت . کامل در دلاوری . (منتهی الارب ). مَردِ مرد. دلیری دلیر. و رجوع به حاقّة شود.
ترجمه مقاله