ترجمه مقاله

حامض

لغت‌نامه دهخدا

حامض . [ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حموضت . ترش . (دهار). ترش مزه . ج ، حوامض (ترشیها). (مهذب الاسماء). || حامض الفؤاد؛ متغیردل و فاسدقلب . (منتهی الارب ). رجل ٌ حامض الفؤاد، فی الغضب ؛ ای متغیره و فاسده ، عداوة، کما فی العباب و هو مجاز. (تاج العروس ). || حامض الرئتین . مرّالنفس (؟). ج ، حوامض . (منتهی الارب ). حامض بمعنی ترش است و فعل او تلطیف و تفتیح و تقطیع و تنقیه ٔ مجاری و تبرید و تجفیف و تسکین صفرا و اطفاء حدّت خون و تولید ریاح و مضرّ اعصابست و هرچه زبان را اندکی بگزد و با قلیل جلا و خدریّة و تقطیع باشد حامض نامند.
ترجمه مقاله